۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه

بدبختی



« خانواده‌های خوشبخت شبیه یکدیگرند، اما خانواده‌های بدبخت، جز به خود به خانواده‌ی دیگری شباهت ندارند.»
اولین جمله‌ی رمان آناکارنینا شاید به‌اندازه‌ی مجموع دیگر جملات آن بار معنایی دارد. شباهت خانواده‌های خوشبخت در چه چیزی است؟.... شاید بهتر باشد این سوال را این‌طور مطرح کنیم: چه چیزی خانواده‌های بدبخت را از هم متمایز می‌کند؟ یا، آیا بدبختی است که به خانواده‌ها و افراد هویت می‌دهد و آن‌ها را یگانه می‌کند تا بهم شبیه نباشند؟... پس اگر این‌طور است همه خانواده‌ها به‌هم شبیه‌اند، یکسان‌اند، بوم سفیدی هستند بی‌نقش و بی‌رنگ، تا بدبختی سر برسد و بر پیکره‌ی این تابلو اثری بگذارد. یعنی خوشبختی به خودی خود معنا ندارد. خوشبختی زمانی است که بدبختی نباشد و به‌عبارتی هیچ چیز نباشد... بدبختی است که به دنیا معنا می‌دهد بر آن سنگینی می‌کند.
وقتی تولستوی این جمله را در سرآغاز کتابش آورد، شاید می‌خواست این نکته را گوش زد کند که هر داستانی، روایتی از یک بدبختی است. قصه‌ی خوشبختی را همه می‌دانیم، ارزش شنیدن ندارد، همین و تمام. چیزی که شایسته‌ی تعریف کردن و شنیدن است، همان داستان بدبختی است که هربار شکل و صورتی متفاوت به‌خود می‌گیرد. قصه از آنجا لیاقت گفته شدن را پیدا می‌کند که بدبختی آغاز شود:
« خانواده‌ی ابلوفسکی گرفتار بدبختی غیرمترقبه‌ای شد... و بقیه‌ی ماجرا.

۲ نظر:

shara گفت...

واقعیت هم اینه که اغلب دست‌آوردهای بزرگ بشری چکیده دورام سخت پشت سر گذاشته شده است. اما این جمله یه بخش خطرناک داره و اون هم ستایش بدبختیه. چیزی که خیلی‌ها می‌تونن اون رو دستاویز سوئ استفاده هاشون قرار بدن.

زنی که ... گفت...

انسان ها شباهت غریبی به هم دارند آن هم زمانی که از تفاوت هایشان به سخن در می آیند