۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه

روزگار ما



هيچ چيز از هيچ به وجود نمي‌ياد.
دقيقاً يادم نمي‌ياد اين جمله رو اول بار از كي شنيدم، اما به هر صورت هر كسي اين جمله رو گفته به قول معروف گل گفته. تو اين عبارت ساده يه واقعيت مهم و اساسي وجود داره... خصوصاً براي ما. ما كه بعضي وقت‌ها چشم باز مي‌كنيم و مي‌بينيم اي داد چي شد. ما كه گاهي وقت‌ها از تغييرات دور و اطرافمون تعجب مي‌كنيم و اون رو نسبت مي‌ديم به يه لحظه غفلت تاريخي و امثال اين. اما بايد قبول كنيم كه سير تحول تاريخي هر ملتي وابسته به چيزي شبيه جهش ژنتيكي نيست. هر پديده‌اي كه اتفاق مي‌افته، حتماً مدت‌ها قبل زمينه‌هاي اجتماعي و فرهنگي‌اش شكل گرفته و وجود داشته و ما اون رو نديديم يا چشم‌هامون رو به روش بستيم.
الغرض. برم سر اصل مطلب. چند وقت پيش فيلم «روزگار ما» ساخته‌ي رخشان بني‌اعتماد رو ديدم. شيوه‌ي روايت فيلم مستندگونه است. داستان فيلم در خرداد و تير سال هشتاد اتفاق مي‌افته، مصادف با انتخابات رياست جمهوري كه در اون سيد محمد خاتمي براي دومين بار رييس جمهور ايران شد. تو بخش اول فيلم قصه‌ي شور و هيجان عده‌اي جوون طرفدار خاتمي رو كه دور هم جمع شدن و ستادي در مناطق شمالي شهر تشكيل دادن، تعريف مي‌شه. در بخش دوم فيلم دوربين سراغ زن ناشناسي مي‌ره كه براي كانديداتوري ثبت‌نام كرده و البته رد صلاحت شده. اول فيلم ساز دنبال انگيزه‌هاي اين زن به ظاهر معمولي براي به‌دست گرفتن مهمترين پست مملكت مي‌گرده، اما كم‌كم و در ادامه‌ي روند فيلم زوايايي از زندگي اين زن براي ما باز مي‌شه. اين زن كه سرپرست دختر كوچيك و مادر كورشه، به تنهايي داره براي امرار معاشش تلاش مي‌كنه و البته تا خرخره در مشكلات و فقر گير كرده. مقدار كمي پول، به اندازه‌ي پول تو جيبي روزانه‌ي بچه‌هاي شمال شهري، مي‌تونه بار بزرگي رو از روي دوشش برداره و زندگي‌اش رو از اين رو به اون رو كنه. جالب اينه كه از حرف‌هايي كه تو فيلم رد و بدل مي‌شه، متوجه مي‌شيم اين زن علي‌رغم اينكه درس درست و حسابي نخونده و از همون نوجواني‌اش كار كرده، شعور و فهم اجتماعي بالايي داره و متوجه‌ي خيلي از مسايل هست، حتي شايد بهتر از خيلي از ما چون اين خيلي از دردها رو با گوشت و پوستش لمس كرده.
باز هم الغرض. اين فيلم ديدنيه و شايد كمكمون كنه بفهميم تو وضعيت پيچيده‌اي كه الان درگيرش هستيم چه كساي ديگه‌اي با ما شريك هستن و دغدغه‌هاي اصلي و حياتي خيلي همشهري‌هاي كه هم محله‌اي‌مون نيستن چيه.

۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه

داستان آشپزخانه اُپن



از اواخر دهه‌ي شصت شمسي و همزمان با شروع دور جديد ساخت و ساز در شهر‌ها بود که آشپزخانه‌ي اُپن در معماري خانه‌های ایرانی کم‌کم رواج پيدا کرد. آن سال‌ها همزمان بود با پايان جنگ و آغاز تحولات سياسي و اقتصادی در کشور. ساخت خانه‌های مسکوني (یا همان بساز بفروشی) به‌عنوان عمده‌ترين تعلق سرمايه‌گذاري بخش خرده‌پای خصوصي که به خاطر شرایط جنگی چند سالی در محاق بود، دوباره جان گرفت و دور جديدي از ساخت و ساز آغار شد که دو ویژگی آن را از سال‌های قبل آن متمایز می‌کند. اول آنکه با افزایش جمعیت شهرها و کم تعداد شدن نفرات خانوار، واحد‌هاي آپارتمانی کوچک‌تر که به‌لحاظ اقتصادي مقرون به‌صرفه‌تر نيز بودند، بازار پیدا کردند و مورد توجه سرمايه‌گذاران (بساز- بفروش‌ها) قرار گرفتند؛ و دوم آنکه با فروش تراکم به ساختمان‌های مسکوني، نوسازي، يعني تخريب ابنيه قديمي و احداث بناهاي بلندمرتبه و آپارتمانی بسيار رواج پيدا کرد. اين ويژگي‌ها موجب پدید آمدن گونه‌هاي خاصي از خانه‌های مسکوني شد که کوچکتر و متراکم‌تر بودند. اگر تا پيش از آن زمان، رایج بود که در هر قطعه زمين، ساختمانی يک، يا دو طبقه و به‌همین تعداد واحد مسکوني احداث شود، الگوي جديد، ساختمان‌های حداقل چهار طبقه و با تعداد واحد‌هايي هشت تایی، ده تایی، شانزده تایی و حتی بیشتر را رايج کرد. به‌تبع اين واحد‌هاي کوچک و فشرده داراي مشکل نورگيري و تهويه بودند و انطباق آنها با قوانين شهرداري و رضايت خريدار بسيار دشوار بود.
آشپزخانه اُپن کمک بزرگي در رفع اين مشکلات کرد چون ازطرفي با حذف يک يا دو ديوار، وضعيت نورگيري و تهويه بهتر شد و از طرف دیگه با کم شدن مقادير قابل ملاحظه‌اي ديوار و کاشي و عايق‌کاري و ...، در مخارج اوليه‌ي احداث بنا صرفه‌جويي شد که به‌نفع سازنده (بساز- بفروش) بود. به‌علاوه باعث شد واحدهاي تنگ و کوچک کمي بزرگتر و دل‌گشاتر به نظر برسند. جالب اينجاست که اين فضا علي‌رغم ناسازگاري آن با شيوه‌ي سکونتي و فرهنگ جامعه، خیلی زود با استقبال همراه شد. (آشپزخانه اپن با شیوه‌ی معیشتی خانواده‌های ایرانی سازگار نیست، چون هم شیوه‌های آماده‌سازی و پخت و پز سنتی هنوز در اغلب خانواده‌ها رواج دارد و هم داشتن محرمیت، یا به اصطلاح در دید نبودن این قسمت خانه هنوز هم مهم است.)
اما چرا آشپزخانه اپن علی‌رغم تمام تعارضات آن با زندگی ما، باید به‌ ناگهان تبدیل به یک عرف بشود که تا دورترین روستاها هم رسوخ کند و آشپزخانه‌ای قدیمی‌تر در کمتر از دو دهه از یاد برود؟ شاید چند دليل را بشود حدس زد. اول، به‌وجود آوردن وجه تمايز چشمگير بين تيپ خانه‌هاي گذشته با خانه‌هاي جديد است. آشپزخانه اپن نماد نو بودن، به روز بودن و جدید بودن است که در فرهنگ ما، برای اغلب کالاها از جمله خانه ارزش مهمی محسوب می‌شود. اپن کردن آشپزخانه کاری است که حتما باید در تعمیر و بازسازی هر خانه‌ای انجام شود، وگرنه خانه نو نمی‌شود. دوم، امکان به‌نمايش گذاشتن تجهيزات و لوازم متعدد و عمدتاً گران‌قيمت آشپزخانه مانند يخچال، ماکروفر، کابينت‌ها و غيره است که موجب تفاخر و ارتقاء منزلت ميزبان مي‌گردد. بخش عمده‌ای از هزینه‌ی خرید وسایل هر خانه‌ای این روزها صرف خرید تجهیزات آشپزخانه می‌شود و این کالاها فقط برای انجام کاری خاص مورد استفاده قرار نمی‌گیرند، بلکه جزیی از تزیینات خانه هستند، درست مانند فرش و لوستر اتاق پذیرایی. سوم، به‌تدریج شیوه‌ی زندگی جدید که در آن با کمتر شدن تعداد و ميزان استفاده از آشپزخانه به‌عنوان جایی که در آن مي‌بايد در چند نوبت در روز مراحل آماده‌سازي و پخت غذا صورت بگيرد، در حال رواج پیدا کردن، خصوصاً میان زوج‌هاي شاغل است، به‌گونه‌ای که تعارضات آشپزخانه اپن کم‌کم کمرنگ و قابل چشم‌پوشی می‌شود.
آشپزخانه اپن به سرعت سه مرحله‌ی کالاشدگي، يکسان سازي و عامه‌سازي را طی کرد و حالا بعد از گذشت نزديک دو دهه از رواج فضاي آشپزخانه اُپن و جايگزيني آن با آشپزخانه، به‌نظر مي‌رسد اين فضا جايگاه خود را در خانه‌ها تثبيت کرده است، به‌گونه‌اي که ديگر هيچ بناي مسکوني جديدي نيست که در آن آشپزخانه اُپن وجود نداشته باشد.