مهاجرت پدیدهی جدیدی نیست. تاریخ مهاجرت، ترک وطن و ساکن شدن در دیاری دیگر، با تاریخ تمدن بشر عجین شده و در آمیخته است. اما با آغاز قرن بیستم، مهاجرت ابعاد متفاوت و گستردهای پیدا کرد و با شروع هزارهی سوم مهاجرت بهعنوان پدیدهای جهانی راه خود را به محافل دانشگاهی و روشنفکری باز نمود. گرچه سرآغاز توجه به عناوینی مرتبط با بحثهای پسااستعماری و تفاوتهای فرهنگی، از محافل آکادمیک غرب از حدود سه دهه پیش از آن شروع شده بود، اما سلسله حملات تروریستی بعد از یازدهم سپتامبر، باعث شد تا علاوه بر نخبگان، سیاستمداران، اقتصادیون و مردم کوچه و بازار هم به این مباحث علاقه نشان دهند.
ادبیات هم در این میان بینصیب نماند. بازگویی خاطرات مهاجرت به کشوری جدید و بیان خاطرات تلخ و گاهی شیرین آن، خصوصا اگر بر اساس روایتی زندگینامهای بازگو شود، جذابیتهای زیادی برای هر مخاطبی دارد. دردهایی که بعضیها با گوشت و جانشان آن را لمس کردهاند و بعضیها قادر به تصور آن هستند. تاریخ ادبیات سالهای اخیر نمونههای این چنینی زیادی را شاهد بوده، مانند نویسندگانی چون جامپا لیری که آثار بینظیری در این ارتباط آفریده است. البته در این میان نویسندگان ایرانی هم بیکار ننشستند.در طی سالهای گذشته، مرجان ساتراپی دو کتاب کمیک استریپ «پرسپولیس» را نوشت که اندکی بعد تبدیل به فیلمی بههمین نام شد و فیروزه جزایری دوما هم کتاب « عطر سنبل، عطر کاج» (عنوان ترجمهی فارسی) را منتشر کرد که هر دوی این آثار با مخاطبان زیادی هم در ایران و هم در خارج از کشور روبرو شدند. و اما اینبار نوبت شاپی (شاپرک) خرسندی، دختر هادی خرسندی، شاعر نامآشنا رسیده است تا کتابی با همین مضمون را به رشتهی تحریر درآورد و روانهی بازار کند.
A BEGINNER`S GUIDE TO ACTING ENGLISH
A Family. On the Run. In a Foreign Country...England
بر جلد کتاب پرهیب سیاهرنگ خانوادهای نقش بسته که از خانهای با سقفی گنبدی و درختی نخل در کنار آن، به سوی خانهای با سقف شیبدار و درختی پهنبرگ در حال دویدن هستند. پدر پیشاپیش حرکت میکند و کیفی اداری و کلاهی بهسر دارد. یک دختر و پسر در پشت سر او هستند و پسر دست دخترک را که بر زمین مانده میکشد، گویی مجال صبر کردن ندارند. آخرین نفر مادر است که کوهی از چمدان و بار و وسیله، همچون زنان شرقی بر سرش گذاشته و بهدنبال بقیه است. انحنای مسیر حرکت تداعی کنندهی شکل زمین و دوری سفر از این سر عالم به دیگر سوی آن است. عنوان کتاب هم که دو سوم جلد را اشغال کرده، با حروفی فانتزی و آرایهای از نقشهای بتهجقه بر جلد حک شده است. بر بالای کتاب و بر فراز نام نویسنده، عبارت «بهترین کمدین زن جوان بریتانیا» نوشته شده است و از آنجا که کتاب یک اتوبیوگرافی است، بهگونهای آخرین جملهی کتاب، در اولین سطر آن نوشته شده است. طرح جلد کتاب در همان ابتدا حرفهای زیادی به مخاطبش میزند و حکایتگر داستان است.
کتاب گرچه به انگلیسی و برای مخاطب انگلیسی زبان نوشته شده، اما بهنظر میرسد فراوانی کلمات «پنگیلش» در متن خواندن آن را برای کسی که فارسی نمیداند کمی دشوار کرده است. کتاب همچون کتاب خانم جزایری، روایتی طنزگونه دارد. تلفظ اشتباه اسامی فارسی و تبدیل آن به کلمات مسخره، تلفظ بد و واژگونه کردن معانی در بیان والدین و نمونههایی از این دست که در جایجای کتاب به آنها اشاره شده، چنان حکایت میشود تا خواننده را به خندیدن وادارد. شاید اینکار تلخی، سختی و خشونت موقعیتی که یک مهاجر در آن گرفتار آمده است را تا حدی عادی و فانتزی جلوه دهد. معلوم است راوی قصد ندارد با بیان دراماتیک حوادث، مخاطب غیره هموطن خود را دچار عذاب وجدان نماید و از او انتقام بگیرد، یا برای مخاطب هموطن خود ذکر مصیبت کند تا او برایش دل بسوزاند. برای او گذشتهها گذشته و او حالا باید در کشور جدید خود در کنار همان غریبههایی که بعضی خوب هستند و بعضی بد، بماند، زندگی کند و ادامهی نسل دهد، پس چه بهتر که با زبانی طنز با همهچیز کنار بیاید و در آشتی باشد. از طرف دیگر هموطنانش یا سایر ملیتهایی که بهدلایل مختلف مجبور به مهاجرت هستند، خیال نکنند آنان که رفتهاند، پاک باختهاند. سختیهای مهاجرت چنان سخت و ناگوار نیست که نشود سال ها بعد نشست و دربارهی آن اتفاقات فکر کرد و خندید. و در آخر، همانگونه که از روی جلد مشخص است، کامیابی و شهرت هم ممکن است نصیب بعضی از این مهاجران شود.
گرچه بیشتر کتاب به بیان خاطرات فردی و شخصی نویسنده در مدرسه و روابطش با برادر و دوستان هم سن و سالش اختصاص پیدا کرده، اما اظهار نظر نویسنده و شیوهی بیان و نحوهی روایت او راجع به وقایع دوران انقلاب و حوادث پس از آن، جای تامل و ژرف اندیشی زیاد دارد. نویسنده هیچگاه پس از انقلاب در ایران زندگی نکرده و حکایت او از جریانات پس از سال 57 بازگویی آن چیزی است که شنیده است، اتفاقات و حوادثی واقعی که بسیاری از ایرانیان شاهد آن بودهاند (البته نویسنده گاهی گرفتار اشتباهاتی کوچک هم میشود، به عنوان مثال میگوید: رضا شاه! ژانویهی سال 79 از ایران فرار کرد). او از دید کودکی معصوم نظارهگر و روایتگر تلاطمات و چالشها و خشونتهایی است که در دنیای بزرگان انقلابی و ضد انقلابی اطرافش رخ میدهد و در مرکز آنها پدرش قرار دارد. نویسنده با این ترفند، هم زبان طنز خود را حفظ کرده و هم با قرار گرفتن در پشت شخصیت کودک معصوم بهگونهای ملودرام وقایع را بازگو کرده است تا وجههی سیاسی به خود نگیرد و مناقشه برانگیز نباشد و در نهایت پدر، شخصیت محبوب دختران، بهترین جایگاه و منزلت را در آن میان بهدست آورد.
در مجموع اثر خانم خرسندی گرچه روایتی ساده دارد و گاهی بیان بعضی حوادث به درازا میکشد، اما در نهایت بخشهایی از کتاب گیراست و در کل جالب توجه است و بیش از اینها جای بحث و گپ و گفت دارد.